#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_58
نیاز: من یه خواهربزرگ دارم ازدواج کردست دوتادوقلوی نازداره یه داداشم دارم ۲۳سالشه
:پس توکوچیکه ایی اره ..
نیاز:اهوم
:نیاز اول که دیدمت ازنظرم یه دخترشروشیطون وشادمیومدی ولی!
:من یه روزی خیلی شیطون بودم همیشه لبام خندون بوداصن غم توزندگیم معنایی نداشت ولی این قلبم همه زندگیموسوزوندولی پروا من الان ازداخل نابودشدم ازبیرون اینطور میکنم
:هنوزم دوسش داری؟
نیاز: ازخدا پنهون نیست پروا اره خیلی به خدا دست خودم نیست همش تقصییر دلمه اگه دست خودم بود...اما خب سعی میکنم بهش فکرنکنم چون اون مردیکی دیگس امیدوارم خوشبخت باشه
:عزیزم امیدوارم فراموشش کنی تادردنکشی
نیاز: خوشگلم فدات شم
:نیازخیلی دوس داشتم همه این اتفاقات یه خواب بود اخ که چقدخوب میشد
نیاز: من دوست داشتم فراموشی بگیرم تاگذشته تلخموازیادببرم
:گذشته هاگذشت تومراقب الانت باش
نیاز: ای به چشم
کلاس که تموم شدازهم خدافظی کردیم هرکدوم سمت ماشینمون رفتیم نشستم توماشین وظبتوروشن کردم مدتهابود رپ گوش نمیدادم چون اتیشم میزد:
چشامو
میبندم میخوام هرچی غصس بمیره
که تو خواب
یکی از تنم عطرتو پس بگیره
نمیشه…نمیشه
عزیزم
نمیدونی عشقت چقدر سینه سوزه
چه سخته
آدم چشم به تاریکی شب بدوزه
romangram.com | @romangram_com