#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_33

ازاتاق دکتررفتم بیرون رادان باچشمایی منتظرنگام میکرد

رادان: چیشده؟؟؟

بغض داشت خفم میکردبه زورودهنموبازکردموگفتم: رادان این حقیقت نداره به خدا دروغه اینادروغ میگن عشق من زندگی من سرطان نداره نــــــــههههه

زدم زیرگریه نشستم سرزمین سرموگذاشتم روپاهای رادان وگریه میکرداونم داغون بودبعداینکه حسابی گریه کردم وخالی شدم رادان وبردن واسه بستری کردن

رویه صندلی های بیمارستان ولوافتاده بودم حتی دلم نمی خواست تواون وضعیت ببینمش تصوراینکه الان بستری دلموکباب میکرددد

همینطور اشک میریختیم بی صداواروم ...

نمیدونم چرا این اشکا قصدخشک شدن نداشتن

وقتی خاله راضیه ورویا بقیه فهمیدن اومدن بیمارستان خاله که داشت دق میکرد...

من چندروز بود توبیمارستان بودم که دیگه رادان صداش دراومده بودواخرسری گفت: دیگه نیا بروهروقت خوب شدم برگرد دیگه طاقت ندارم زجرکشیدنتو ببینم نمیتونم اشک ریختنو دق کردنتوببینم ودم نزنم خودم کم دردمیکشم طاقت اینوهم ندارم خیلی سخت بوددل کندن ازش ولی من باید میرفتم چون رادان خواست برای باراخربغلش کردم وبوسیدمش بعدبادو ازاونجا رفتم بیرون ازاون بیمارستان لعنتی کذایی نمیدونم چطورخودمورسوندم تاخونه تا توی اتاق اصلا چطورشدسیگاری شدم چطورشدتواتاقم حبس کردم خودمو

دردداشت اخه دیدن عشقت که جون میکنه عشقت که اون هیکل خوشگلش حالا یه جسم نیم مرده ولاغرشده بود شده بودپوست واستخون اون موهای خوشگلش همه ریخته بودن صورت قشنگش دیگه نمیخندید چطور اینارومیدیم وباید طاقت میاوردم اخه....

یاداون روزی افتادم که واسه اولین باردیدمش اخ قلبم میسوزه خداااا

اون روز توبارون

😭😭😭

عکسامونودونه دونه بغل گرفتم وهمراه اهنگ گریه میکردم: دل دیونم از تو تنها نشونم از تو





یه عکس یادگاری که خودتم نداری





شده رفیق شبهام وقتی که خیلی تنهلم





میگیرمش روبه رو بازم میشی آرزو





وقتی یورو ندارم وقتی که بیقرارم

romangram.com | @romangram_com