#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_152


خیلی خسته بودم ووووییی باید کلی وسایلم اماده میکردم هوووف کی حال داره اخهههه

:ارتان میگم فردا کی میخوایم بریم؟

ارتان: صبح زود..

: اها اها

تا رسیدیم خونه اول رفتم لباسای خودم وارتانو اماده کردم گذاشتم توچمدون..

بعد رفتم ظرفا وبقیه وسایلو حاضرکردم..

انقد کارانجام دادم که اصلا نفهمیدم کی ساعت شد۳..

ارتانم خواب بود..

خودمم داشتم قش میکردم فقط رفتم افتادم روتخت..

صبح با صدای زنگ گوشی

چشم واکردم..

ارتانم بیدار شد..

ارتان: ساعت چنده؟

:اومم فکنم ۶:۳۰

ارتان: اوه اوه پاشو پاشو باید حاضر شیم بریم خیلی راهه تااونجاا

:اخ ارتان به خدا۳خوابیدم..

ارتان: الهی فداتشم پاشو تو ماشین بخواب پاشو زندگیم...

بزور ازخواب نازنینم دل کندم رفتم دست وصورتموشستم..

بعد باارتان رفتیم حموم 😝😝فکر زشت نکنین هااا می خواستیم تووقت صرفه جویی کنیم ...😂😂😜😜😜

موهامو باسشوار خشک کردم بعد مانتولی یخی پوشیدم باشلوار لوله ایی پاره ابی یخی...

یه شال صورتی جیغم زدم...

ارتانم حاضرشد یکم صبحونه خوردیم میزو جمع کردم و بع ازاینکه ازمرتب بودن خونه مطمن شدم درهارو قفل کردیم وسوار ماشین شدیم زیر لب بسم الله گفتم و ایت الکرسی و خوندم..

خدایااا به امیدخودت...

سرمو به شیشه چسبوندم به جاده ها خیره شدم...

ارتان: عشقم؟


romangram.com | @romangram_com