#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_113

راستش باخودم اوایل میگفتم حتما خوشگله خوشم ازش اومده بعدتواین یه ماه تعطیلی فهمیدم نه من واقعا عاشقش شدم وتصمیمیم هم خیلی جدیه فقط من خیلی میترسم برم جلومیترسم غرورموخوردکنه قبولم نکنه منو نخواد😢

من ازشکستن وخوردشدن هراس دارم...

کمکم کن پروا....

ملتمسانه بهم چشم دوخته بود

باورم نمیشداین پسره خل عاشق نیازشده باشه ولی انگار بدخاطرشو می خواست هاا...

باپوزخندی نگاش کردم وگفتم: متاسفم به من ربطی نداره

ارسام: چرا؟؟

:کارات که یادت نرفته چطور انتظارداری کمکت کنم؟

ارسام: منوببخش قبول دارم خیلی لجبازی کردم واذیتت کردم ببخشید حالا کمکم میکنی،؟؟

:تا ببینم

ارسام: مرسی خبری بهم بده

:باش من برم دیگه

ارسام: بازم ببخش خدافظ

:خدافظ..

ازکلاس اومدم بیرون نیاز اومدطرفم وگفت: چی گفت این حائری؟؟؟؟؟؟

:هیچی

نیاز: اره منم خوخره مش عباس...

: دورازجونت

نیاز: هرهررر...ده بگوچی گفت؟؟؟

:بیا بریم تابگم برات...

با نیاز رفتیم کافه پیش دانشگاه اون داشت سرمومیخوردهی میگفت بگوچی گفته ..عجب فوضولیه این هاا

پیشخدمت اومدسفارشامونوبگیره من یه بستنی سفارش دادم نیازم اب زرشک ...

نیاز چشم دوخته بود به من ..

: خب

نیاز: بنال عشقمم

:ارسام گفت:

romangram.com | @romangram_com