#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_103

:اه ولم کن اصلا حالم خوش نیس تروخدا اگه قرص مسکن داری بده دارم میمیرم... قرصای خودم یادم رفتن فقط قرص خواب بامه اونم بدرد نمیخوره..

ارتان کل یخچال وکشو ها اشپزخونه روزیرورو کردولی هیچی پیدا نکرد...

ارتان: بذار برم ازداروخانه برات بگیرم..

: خودممم میام .. دارم میمیرم اخه

ارتان: باشه ..

تاخواستم بلندشم سرم گیج رفت وداشتم پخش زمین میشدم که ارتان زیربغلموگرفت وبانگرانی گفت: حالت خوبه پروااااا؟؟؟؟؟

:اه نــــــــه

با ارتان سمت ماشین رفتیم انقد بی جون وحال بودم که حوصله لباس عوض کردنم نداشتم باهمون وضع رفتم...

ارتان درماشینوبازکردکمکم کرد بشینم خودشم سری سوارماشین شدوبااخرین سرعت ممکم میروندداشت حالم بهم میخورددادزدم: انقدتندنروووحالم بهم میخوره

ارتان کمی سرعتشو کم کرداه چرا نمیرسیدیم ..

بالاخره رسیدیم ارتان پیاده شد رفت بایه پلاستیک پر برگشت ..

اومد نشست لبخندی زد قرصی بهم دادوخوردم

:مرسی

ارتان: خواهش ...

فصل چهل وپنجم: ارتان رفت سمت سوپرمارکتیو کلی چیزخرید ...

اومدنشست توماشین روندطرف ویلا کمی سردردم بهترشده بود اما بازم سرگیجه وحالت تهوداشتم کلا بی حال شده بودم چشاموبستم به خواب رفتم...

وقتی چشاموبازکردم دیدم ماشین جلوی کلبه چوبی پارک شده نگاهی به ارتان کردم وگفتم: چرا اومدیم اینجاااا؟؟؟

ارتان: نمیدونم..

: منوببرویلا

ارتان: بیا بریــــــــــم حالا داخل ...

: نــــــــه

ارتان: بابابه خدا من نمی خورمت..

: من نمیگم منومی خوری ولی من نمی خوام بیام اونجا ..

ارتان:چرا؟

:دیگه

ارتان: بیا بریم یه سرم برات بزنم رنگ به رونداری

romangram.com | @romangram_com