رمان بی هوا دلسپردم

#بی_هوا_دلسپردم_پارت_96


عمو:همين که گفتم

ديگه کسي حرفي نزد و مشغول تلويزيون ديدن شدن

شيوا:رهابيابريم تواتاق

من:باشه

باهم بلندشديم و بايه ببخشيدرفتيم تواتاق شيوا

شيوا:من خيلي حوصلم سررفته رهاچيکارکنيم

من:اوم نميدونم

برم توگوشيم ببينم چه خبره

گوشيم و گرفتم نت و روشن کردم و رفتم تلگرام

اووو چه خبره چقدبيکارن اينا

رفتم توگروه سلام دادم

همون پسره آرسام ج جواب داد:سلام رهاخانوم قيافه شماخيلي آشناس ولي هرچي فک ميکنم يادم نميادکجاديدمتون

من:خوبين؟

بله منم پروفايلتون عکستون و ديدم اولش نشناختم ولي بعدشناختم من دوست نسيمم همون که توجشنش پيشنهادرقص دادين

آرسام:آهان بله يادم اومدخوبين شما؟

من:ممنون

romangram.com | @romangram_com