#بی_هوا_دلسپردم_پارت_50
من روبه آقاجون و باباگفتم:واي بسه ديگه خسته نشديدازوقتي اومديم دارين درباره کارحرف مي زنين بيخيال ديگه
والاماکلافه شديم
آقاجون خنديد وگفت:گل گفتي رهاجان پدرت انقددنبال کارواين چيزاس که همش سره حرف و اون بازميکنه
من:باباجون اومدي سفربازم کار!؟
هوف
مامانم کاراش تموم شدو اومدپيشمون نشست
بابا:والاخودمم خسته شدم بااجازتون برم استراحت کنم
آقاجون:بروباباجون
بابا:روزخوش
بلندشدورفت مامانم گفت:منم برم بخوابم فعلا
من باخنده:بله بفرماييدخواهش ميکنم
مادرجون:اذيت نکن بچمودختر
من:چشم
مامان:دختره ورپريده اين و گفت و رفت
آقاجون:خانوم ميثم زنگ زدگفت شب ميان
من:آخ جون دلم براهمشونم تنگ شد
romangram.com | @romangram_com