#بی_هوا_دلسپردم_پارت_35


برنج و گذاشتم بپزه

رفتم سراغ خورشت

سره30دقيقه خورشتوحاضرکردم گازوکم کردم گذاشتم قشنگ بپزه

ازآشپزخونه زدم بيرون يه نگاه به ساعت انداختم2بعدازظهربود

عجيبه هم مامان ديرکردهم باباهم روهام

تلفن خونه رو برداشم تايه زنگ به مامان بزنم

دوتابوق خورد

که صداي موبايلش ازروکاناپه اومد

واموبايلشم که نبرده

نااميدتلفنوگذاشتم روميزرفتم سمت آشپزخونه.

رفتم سره خورشت وگرفتم به به چه بويي راه انداختم

برنجم پخت

گازوخاموش کردم

صداي دروشنيدم بدوازآشپزخونه زدم بيرون

ديدم بابااومده کليم خريدکرده

رفتم سمتش بالبخندگفتم:سلام باباجوني خسته نباشي

romangram.com | @romangram_com