#بی_هوا_دلسپردم_پارت_31


من«:ميخواي بازم فوش بده خجالت نکشيا.»

بعد يه ربع منو رسوند خونه،

پياده شدم وازتوپنجره ماشينش بهش گفتم:«بالانمياي؟»

ترسا:«نه عزيزم ديروقته، ايشالله يه وقت مناسب .»

من:باشه گلم ، بوووس، خدافظ.»

ترسا:«باباي.»

اينوگفت و رفت،منم رفتم خونه...

رفتم توخونه همه جاتاريک بودمث اينکه همه خواب بودن

داشتم ميرفتم تواتاقم که يه نفرازپشت بادستش زدروشونم

يه جيغ کشيدم بنفش

يااخداين ديگه کيه نکنه دزداومده

جيغغ ميزدم ميگفتم دزداومدهـــ کمکــــ

بالاخره چراغاروشن شد

مامان بدواومدگفت:چه خبره چيشده دزدکو؟کجاس؟

عه اينکهه روهامه منوداري بامن من گفتم:عه اين روهامه بيشعوره يکم فک نميکنه شايدمنه فلک زده سکته کنم

قلبم داشت ايست ميکرداين چه وضعشه مث جن ظاهرميشه

romangram.com | @romangram_com