#بی_هوا_دلسپردم_پارت_12


بابا:خب دخترکم چشاتودرويش کن

من باخنده:چشم

بابااومدکنارم خوابيدوگفت:راحت باش

بعدم بغلم کردوپيشونيموبوس کرد

بانوازش دستاش خوابيدم

بانوري که خوردتوصورتم ازخواب بيدارشدم

اه بازم اين نورخورشيدماروازخواب بيخواب کرد

خواب آلودپاشدم برم اتاقم که نميدونم پام به چي گيرکردبامخ پخش زمين شدم

من:آخ کلم

خودموازروزمين جم کردم ولي سرم نابودشد

دستم روسرم بودوهي ماساژميدادم داشتم ميرفتم سمت درکه بازبامخ رفتم توديوارواي من امروزداغون شدم

باباخواب آلودگفت:اه صداي چيه سرصبح

من:بابامنم

باباچشاشوگشادکردوگفت:چرازودپاشدي

من:خواستم برم اتاقم اخه نورافتاب اذيتم ميکنه

بابا:دختره خل بياپرده روبکش بگيربخواب مارم بي خواب کردي

romangram.com | @romangram_com