#بی_هوا_دلسپردم_پارت_112
من:جبران ميکنم
سامين:عه رهابي جنبه نشو
من:چي ميگي توداشتم کورميشدم توپ محکم خورد به چشام
شيوا:يه مشکلي بودحل شدديگه کش نده گلم
من:بروبابا
عصبي شدم طلبکارم بودن بي جنبه نيستم ولي آخه اگه ميزدن چشاموناقص ميکردن چي
رفتم توخونه که باباتامنوديدگفت:رهاجان چشات چراقرمزه؟گريه کردي؟
من:نباباگريه چيه حتماچيزي رفته توچشمم خوب ميشه
باباسرشوتکون دادوچيزي نگفت
رفتم پيششون نشستم و خودم و باگوشيم سرگرم کردم نميدونم ساعت چندشدکه مامان صدام زد و گفت:رهاجان دخترم بياناهار
گوشيموخاموش کردم و رفتم سمت ميز و نشستم به بقيه هم کاري نداشتم سرم تولاک خودم بود
ناهارقرمه سبزي و مرغ بود
يکم برنج و قرمه سبزي ريختم براخودم و مشغول شدم
نميدونم چرااون رهاي شکمونيستم انگاراشتهام کورشد
بعدغذاکمک کردم ظرفاروجمع کرديم باهم منومامان و زندايي هم ظرفاروشستيم
شيواوخاله ميوه روبردن ماهم کارمون تموم شدازآشپزخونه رفتيم بيرون
romangram.com | @romangram_com