#بی_گناه_محکوم_شدیم_پارت_124
بهرام بدون اینکه اهمیتی به حرف او بدهد ، بر روی صندلی نشست
- چرا ناراحتی ؟
آسمان متعجب به او نگاه کرد
- چرا ؟!
- آه گذشته گذشته ، دلیل نداره ناراحت باشی راحت باش
- ولی من الان اصلا راحت نیستم
بهرام با لبخندی که نهایت رضایتش را نشان می داد
- ولی ما می تونیم دوستان خوبی باشیم
آسمان بیشتر تعجب کرد
- دوست باشیم چرا ؟!
بهرام کت سورمه ای خوش دوختش را کمی مرتب کرد ، او با کت و شلواری سورمه ای و بلوز نقره ای در چشم آسمان بطور شگفت انگیزی جذاب بود
- چون هر دومون بخاطر یه موضوع اینجایم
آسمان با کینه و حالتی عصبی به او نگاه می کرد ، او نمی توانست بفهمد او در چه موردی حرف می زند ، بهرام ادامه داد
romangram.com | @romangram_com