#بناز_پارت_80

من ترابیم نه آقای هویج

: وقتی به ما توهین می کنی نباید از جوابمونم ناراحت بشید .

دوستای آرش پشت سرش ایستاده بودند

ترابی : دیشب شنیدم توی خوابگاه غوغا کردی روح اومده بوده توی اتاقت ، چه روح خوش سلیقه ای بوده

: چیه به روح حسادت می کنی

ترابی جا خورد : نه چرا حسادت

: آخ داری با حسرت حرف می زنی

ترابی : جای حسرت خوردنم داره حداقل اون تحویل گرفتی ما رو که تحویلم نمی گیری .

: می دونی چیه آخ زیاد از هویچ خوشم نمیاد

روم و کردم به طرف آرش داشت می خندید : آرش جان با اجازه خداحافظ

آرش : خداحافظ بناز خانم

با دور شدن من از آرش صدای دوست هاش و می شنیدم که بهش می گفتند باهاش دوستی

آرش جوابشون داد نه بابا ازم کمک خواست تا یک مبحث و براش توضیح بدم همین

دیگه صداشون و نشنیدم

فریبا : بناز چرا بهش گفتی آرش جان

: دلم می خواست ترابی رو اذیت کنم

فریبا : اگه اون با خودش فکری بکنه


romangram.com | @romangram_com