#بناز_پارت_74

: اوه بابا یک زن اظهار کن نیاز به روسری سر کردن نباشه

بچه ها همه زدند زیر خنده

مریم : بناز خفه شو

: باشه برای خودتون گفتم برای منو فریبا که فرقی نمی کنه .

مریم : اشکان پسر علی اینجا بیا و به سوالات ما جواب بده .

نعلبکی تکون داده شد می دونستم کار کار خود مریم تازه من گاهی همراهش می کردم

کبری : اول من سوال می کنم

مریم : بزار بهش سلام کنیم . سلام

نعلبکی رفت روی کلمه سلام .

بچه ها کمی ترسیده بودند .

کبری : دیگه بزارین سوال کنم . آقا اشکان الآن علی چیکار می کنه

نعلبکی رفت روی کلمه های خ ، و ، ا ،ب

کبری : وای الهی بمیرم راست میگه الآن خوابه

: خوب تو که می دونی خواب چرا سوال می کنی .

کبری : می خواستم مطمئن بشم .

شیرین : می تونی اشکان خان سوالات امتحان فردا رو به ما بدید .

نعلبکی رفت روی نه


romangram.com | @romangram_com