#بگذار_آمين_دعايت_باشم_پارت_48


وثوق – دِ نيستي ، نيستي كه در حد يه ...

- زندگي من يه چيزايي داره كه جمشيد خان ازش متنفره ، من باعثم ولي آيلين ثمره است ، ثمره عشق جمشيدخان ولي من...

شايان نگاشو به در سالني دوخت كه من از نگاه بهش هم وحشت داشتم ، من صيغه اي بودم و آقا مالكم بود ، من صيغه اي بودم و مهريم هيچي نبود ، من صيغه اي بودم و اسم آقا هم يادم نبود.

جمشيد خان به من توي تراس وايساده نگاه انداخته گفت : من دارم ميرم.

فقط ميره ، نميگه مواظب خودم باشم ، فقط ميره.

به طرفش رفتم و نگاه وثوق و شايان و آقا سنگين شد.

يقه خراب شده زير كت جير جمشيدخان رو درست كرده شروع كردم ، مثه همه اين سه سال آخر.

- اون هفته براي بستن قرار داد بايد برين آلمان ، سفرتون دوهفته طول ميكشه ، كارتون هفته اول تموم ميشه ولي هفته دوم رو يه قرار ملاقات دارين با دوستتون و توي خونه ايشون اقامت مي كنين ، هفته اول هم هتلتون رو شركت طرف قرارداد رزرو كرده ، آخر همين هفته هم يه جمع دوستانه دارين تو ويلاي چالوس جناب مجد.

جمشيدخان به عادت سري تكون داده گفت : بايد منشيمو عوض كنم.

سري به نشونه تاييد تكون داده از جلوي راه اون آدم واسه من يه عمر حسرت ، گذشته ، به مسير رفتنش خيره ، چند قدم دنبالش برداشتم و اشكم دونه دونه چكيد.

جمشيد خانم نرو ، منو تنها نذار ، من ميميرم ، زير دست آقايي ميميرم كه صيغشم ، ميميرم ، نرو جمشيد خان ، من هم ببر ، آمينو ببر ، من صيغه ايو ببر.

دست كسي رو شونم نشست و در پشت سر جمشيد خان بسته شد.

وثوثق كنار گوشم گفت : پيش ما بودن بدتر از پيش جمشيدخان بودن نيست.

نگام به دره و دونه دونه هاي روي صورتم خط انداخته داغ ميكنه سردي صورتمو.

هر چي كه خواستم نشكنم ، با بي خيالي سر كنم

داغ دل شكستمو با دل خوشي كمتر كنم ، ديدم نميشه...ديدم نميشه...


romangram.com | @romangram_com