#بگذار_آمين_دعايت_باشم_پارت_31

شايان – چرا نياد ؟ بالاخره تو اين همه سال داري تو خونش زندگي مي كني ، درقبال تو مسئوله.

- اون به خاطر يه آدمي كه مزاحم زندگيش بوده نمياد...حالا مي خوام بخوابم ، مشكلي نيست؟

شايان زودتر از اتاق بيرون زد و وثوق من رو عميق برانداز كرد و پشت بندش از در زد بيرون.

*******

زخم زانوم بيشتر از هر لحظه داغونم كرد و از لابلاي اون تاروپود پاره شده شلوار جين اون زخم دلمه بسته و چرك كرده رو نگاه كردم و گفتم : گوشي من دست كيه ؟

شايانِ تازه تو اتاق اومده و با لپ تاپ و چندتا برگه تو دستش درگير زيرچشمي پاييدم و گفت : حتمي دست وثوقه ، چطور؟

- چطور تو و وثوق نوبتي تو اين اتاق كشيكين؟

- اون ديوونه اگه بياد سراغت اونقدر حرص از مهرزاد داره كه بتونه همشو سر تو درآره.

- بدتر از اين؟

نگاش يه دور تو صورتم چرخ خورده گفت : مطمئنا بدتر از اين.

- چرا اين همه آيلينو مي خواد؟

- شايد چون آيلين اولين دختري بوده كه دست رد به سينش زده.

- اصلا شماها چي كاره اين آقايين؟

- اونقدر كارش هستيم كه زياد ازش حساب نبريم.

- اون فكر كرده مهرزاد راضي ميشه واسه خاطر منِ پاپتي بياد اين خراب شده؟

- اولا جمشيدخانت فردا اينجاست ، دوما خوشم نمياد اينقدر در مورد خودت بد صحبت مي كني.

- دروغ ميگي.

romangram.com | @romangram_com