#بگذار_آمين_دعايت_باشم_پارت_106


در اتاق كه باز ميشه سارا بي خيال سنگرشو همونجور نشسته روي مسز حفظ ميكنه و نگاش ميمونه روي آدم هاي بيرون اومده از اتاق.

تيام با ديدينش يه چشم غره حواله مدل نشستنش ميكنه و من از سرجام فنگي پا شده لبخند ميزنم به اون آم اينبار بي لبخند و با اخم خيره سارا شده.

سارا نگاه دزديده از ميز پايين مي پره و فوري و فوتي ميگه كه...

سارا – من ديگه برم بهتره ، با سهراب قرار دارم.

تند خم ميشه و گونمو مي بوسه و بي نگاه به اون دوتا آدم خيره بهش ميچپه تو آسانسور و تيام خيره راهش گفت : اين حالش خوب بود؟

اون مرد هنوز اخمشو حفظ كرده اينبار اظهار وجود كرده گفت : من ديگه بايد برم ، روز خوبي بود تيام ، بيا اونوري.

تيام دت وي شونه اون آم گذاشته حرف ميزنه و من تو حل معماي اخم اون مرد و ساراي جيم زده ميمونم.

تيام از كنارم گذشته ميگه...

– بيا اتاقم.

پشت سرش راه ميفتم و عجب استيلي داره.

رو صنمدلي گردونش كه ميشينه نگاه كيندازه به قد و بالام و من امروز عجيب آنتيك تيپ زدم ، مخصوصا با اون مانتو كوتاه سفيد رنگ بنديش تا زير باسن اومده و شال شل افتاده دور سر و گردنم.

- سارا اينجا چيكار داشت؟

- هيچي ، گذري رد ميشده...

- كجا زندگي ميكنه؟

- با يكي از دوستامون...

- سهراب كيه؟


romangram.com | @romangram_com