#به_من_بگو_جذاب_پارت_13


تد یه قُلُپ از آبجوش خورد،هنوز هم بی ادبی مگ رو ندیده می گرفت:

"آشپزیم افتضاحه."

لوسی جوری که انگار معدن طلا پیدا کرده گفت:

"درسته."

خوشحالیش برای تد جالب بود و دوباره همون لبخند آروم صورتشو پوشوند و گفت:

"قرار هم نیست کلاس آشپزی برم پس باید باهاش کنار بیای."

چشمهای لوسی برق زد و مگ متوجه شد لیست عیب و ایرادهای تد از خودش فقط داشت به نفعش پیش می رفت،به همین خاطر جهت حملشو عوض کرد:

"لوسی به مردی نیاز داره که اجازه بده خودش باشه."

تد به آهستگی جواب داد:

"فکر نمی کنم لوسی برای چیزی بودن به اجازه کسی نیاز داشته باشه،اون آزاده."

این حرف نشون داد اون چقد کم زنی رو که قراره باهاش ازدواج کنه درک می کنه.

مگ گفت:

"لوسی از وقتی چهارده سالش بود و پدر و مادر آیندشو پیدا کرد دیگه آزاد نبوده. اون سرکشه. دردسر ساز به دنیا اومده ولی چون نمی خواد آدم هایی که براش مهم هستن رو خجالت زده کنه هیچ آتیشی نمی سوزونه. برای کنار اومدن باهاش آماده هستی؟"

تد مستقیم رفت سر اصل مطلب:

romangram.com | @romangram_com