#به_من_بگو_جذاب_پارت_11
"لوسی عزیزترین دوستِ منه،خواهری که همیشه می خواستم. اما می دونی چند تا عادت اعصاب خورد کن داره؟"
لوسی اخم کرد اما سعی نکرد بحثو عوض کنه، که خودش کلی حرف داشت.
"عیب هاش در مقایسه با من خیلی کوچیک هستن."
ابروهاش تیره تر از موهاش بودن ولی مژه هاش بی رنگ بودن،نوکشون طلایی بود،انگار که توی ستاره ها فرو رفته باشن.
مگ نزدیک تر شد:
"اون عیب ها دقیقا چی هستن؟"
به نظر می رسید لوسی هم به اندازه ی مگ دوست داره جوابشو بدونه.
تد گفت:
"گاهی یکم ساده هستم.مثلا با اینکه دلم نمی خواست ولی اجازه دادم شغل شهرداری رو بهم تحمیل کنن."
"پس از اون آدم هایی هستی که سعی می کنن دیگرانو از خودشون راضی نگه دارن!"
مگ اصلا سعی نکرد لحنش چیزی جز اتهام رو نشون بده. شاید اینطوری می تونست عصبیش کنه.
تد با ملایمت گفت:
"اینطور نیست.فقط وقتی اسمم رو روی برگه رای دیدم،تعجب کردم. باید انتظارشو می داشتم."
لوسی با تردید گفت:
romangram.com | @romangram_com