نوشته: فاطمه ایمانی
من در شهری زندگی می کنم که یکی از آلوده ترین رودخانه های جهان از اون میگذره و در نهایت تاسف شاهرگ حیاتی این شهره . رودخانه ای که طبیعت سبز اطرافش نمی تونه زلال نبودنش رو بپوشونه . من در کنار آدم هایی زندگی می کنم که درست مثل همون رودخونه زلال نیستن و شوخی قشنگیه اگه خودمو جزئی از اونها ندونم . چرا که ما بازتاب هم هستیم و شاهرگ حیاتی حفظ این رابطه ی انسانی . درد آورِ اگه بخوایم خودمون رو به آدم های خوب و بد تفکیک کنیم . پس بیا و اسه یه بارم شده از نگاه من به زندگیم خیره شو … پایان خوش
رمان های مشابه