#باز_آ_و_بر_چشمم_نشین__پارت_2
فقط مهربانی بود و حمایت.
وجودت برایم دلنشین بود….
عاشق شایان بودم ،اما تو را از او هم بیشتر دوست داشتم.
او برادرم بود اما نمی توانستم با او انقدر راحت باشم که
با تو هستم.
در ماشین برایم آهنگ دلخواهم را گذاشتی.
می دانستی که از آهنگ های قدیمی بیشتر خوشم می آید و حال و هوای خوبی به من دست خواهد داد…
آهنگ سلطان قلب ها را…
زیر لب با خواننده زمزمه می کردم…به راستی که حس خوبی بود…
تو هم همراه خواننده می خواندی…
با لبخندِ بر لب… با نگاه های گاه و بی گاهت …
سلطان قلبم تو هستی… تو هستی…
و چه زیبا بود صدایت.همین، من به صدایت گوش می کردم.نه به منظوری که از نگاه و از خواندن آن ترانه می توانستی داشته باشی.
به راستی که محبت آن زمانم به تو محبتی کودکانه ،پاک و بی ریا بود…به دور از هر هوسی…. نابِ ناب .
به مدرسه رسیدیم تو گفتی:عصر اگه بودم میام دنبالت.
گفتم:نه…نمی خواد صفا جون…. تا نیمه راه با مریم میام…. حرف می زنیم بیشتر خوش می گذره تا اینکه بخوام با تو بیام.
وخندیدم.
تو نیز خندیدی:برو شیطون .. مواظبِ خودت باش.
این جمله های مواظب خودت باشی که می گفتی را خیلی دوست داشتم…. عجیب به دلم می نشست.
از تو خدا حافظی کردم و به درون دبیرستان رفتم.پیش از همه مریم را دیدم که منتظرم بود.
دیده بود که با تو آمدم.
باز هم سر به سرم گذاشت و خندید و از تو تعریف کرد.و گفت:چه پسر عمه ی جیگری داری شهرزاد… خوش به حالت.
romangram.com | @romangram_com