#برزخ_اما_بهشت_پارت_197

اما شکوفۀ صحبت، بر باغ لحظه می روید

گلواژه های یکرنگی، راه ترانه می پوید

اکنون « من » و « تو » « ما »، هستیم هرگز نبوده دیروزم

بیگانگی چه بیگانه است، با این صفای امروزم

شیرابه های فهمیدن، نوشین شراب یکرنگی

با دست مهر می شویند، گرد و غبار دلتنگی

امشب خیال من در ابر، پای امید من بر موج

مرغان خنده می خوانند، وقت رسیدنم بر اوج

این گفتمان چه شیرین است، این گفتگو چه بی پروا

romangram.com | @romangram_com