#برزخ_اما_بهشت_پارت_164
- حسام تو رو خدا، جان مهشید.
- برای دفعه سی و سه هزارم، نه!
- این قدر بدجنس نباش، من با این حالم نمی تونم برم.
حسام همان طور که غذا می خورد، با خنده گفت:
- خب نرو، حالا بچه ت لباس خارجی نپوشه، نمی شه؟
- همین؟ باشه، آقا حسام فقط یادت باشه.
- ای بابا چه غلطی کردم، اومدم یه لقمه غذا بخورم، اگه من نمی اومدم چی کار می کردی؟
مهشید با حرص رویش را برگرداند و بی آن که جواب حرف او را بدهد گفت:
romangram.com | @romangram_com