نوشته: Maheasal77
سوشا بارانا را توآعوشش گرفته بود و اشک میریخت ، سوشا بارانا رو از خودش جدا کرد و از شیشه کوچک به درون اتاق چشم دوخت، پزشک دستگاه شوک را کنار گذاشت و مشغول چک کردن دوباره وضعیت کلاله شد ، سوشا مات زده به صحنه نگاه میکرد پزشک معالج بعد از دادن دستوراتی به چند پرستارحاضر در اتاق از اتاق خارج شد سوشا و بقیه جلوی پزشک ایستادند و… پایان خوش #عاشقانه #پزشکی
رمان های مشابه