#برایم_از_عشق_بگو_پارت_54

ترنج لبش را گزید. لحن ارشیا دلخورش کرده بود.
سلام.
صدای نفس پر حرص ارشیا را شنید:
کجا بودی؟
اس دادم که با مهتاب می رم بیرون.
همون بیرون منظورمه یعنی کجا؟
خوب اگه می دونستم که همون موقع می گفتم. قرار بود بریم بیرون ولی جای خاصی تو نظرمون نبود.
صدای ارشیا هنوز عصبانی بود:
موبایلتو چرا جواب ندادی؟
این روی ارشیا برای ترنج ناشناخته نبود. می دانست از کوره در می رود ان هم ناگهانی ولی باز هم نمی توانست دلخور نباشد او به خیال خودش به او خبر داره بود ولی حالا ارشیا داشت با این لحن سرد انگار از او بازجویی می کرد. سعی کرد بغض نکند. دلش نمی خواست ارشیا فکر کند دارد از محبت او نسبت به خودش سو استفاده می کند. صدای تند ارشیا او را به خودش اورد:
ترنج با توام؟
ترنج بغضش را قورت داد و سعی کرد لحنش قانع کننده باشد. دلش نمی خواست بحث کند:
رو سایلت بود. نشنیدم.

romangram.com | @romangram_com