#برایم_از_عشق_بگو_پارت_18
باید برام تعریف کنی زود باش.
اوه خیلی طولانیه بیا بریم که الان استاد میاد.
پس بگو چرا اینقدر بی خیال بودی. ای نامرد.
ترنج خندید و هر دو وارد کلاس شدند.
راستی نگفتی کیا چشمشون دنبال شوهر عزیز منه.
مهتاب ریز ریز خندید و گفت:
اصلا بت نمی اد غیرتی بازی در بیاری.
اسماشونو بگوتا ببینی چه به روزشون میارم.
اوه اوه خون ریزی توش نباشه.
نه بابا. زود بگو.
لیلا کاتب و هدیه محسنی.
ترنج لب هایش را جمع کرد و گفت:
دارم براشون.
romangram.com | @romangram_com