#برایم_از_عشق_بگو_پارت_13

بابا بنده خدا گفت منو تا سر بلوار می رسونی منم گفتم باشه. ولی بش نمی خوره مجرد باشه.
سی و خورده ای داره.
اوه تازه از منم بزرگتره؟
ترنج با اخم ساختگی گفت:
اگه کوچیک تر بود اونوقت چی؟
ارشیا دست ترنج را گرفت و ب*و*سید و گفت:
هیچی بازم می اومدم التماس خودت می کردم زنم شی.
ترنج خندید و باز چال گونه اش معلوم شد. ارشیا با جدیت گفت:
سعی کن کمتر اینجوری بخندی چون من از کنترل خارج میشم امکان داره هر کار بکنم.
ترنج بیشتر خندیدو ارشیا دستش را ب*و*سید.
ای وای ارشیا همین جا نگه دار من پیاده میشم.
ارشیا نگه داشت و گفت:
ولی اینجوری نامردیه که. من با ماشین برم تو با تاکسی.

romangram.com | @romangram_com