#برایم_از_عشق_بگو_پارت_10

ترنج خجالت زده از اتاق خارج شد. که ماکان بلند زیر خنده زد
وای ارشیا تریپ لاو اصلا بت نمی اد.
ارشیا بلند شد و خیلی جدی گفت:
توقع نداشتی که این حرفا رو به تو سبیل کلفت بزنم. من که مثل بعضی ها نیستم که این حرفارو برای هر کی رسیدم خرج کنم.
ماکان پرید و دهان ارشیا را گرفت
هی جون مادرت چه خبرته؟
ارشیا ابرویی بالا انداخت و دست ماکان را از جلوی دهانش کنار زد و گفت:
از این به بعد هر چی گفتم می گی چشم وگر نه لیست دوست دختراتو برای ترنج ردیف می کنم.
ماکان ارشیا را هل داد و گفت:
نامرد بذار لااقل خواهرمو عقد کنی بعد برا من قیافه بگیر.
ارشیا خیلی خونسرد رفت طرف در و گفت:
همینی که هست.
و از در اتاق خارج شد. وقتی از پله سرازیر شد با شوق به ترنج که درست روبروی او نشسته بود خیره شد. بهتر بود ماجرای محرمیت را مطرح می کرد تا هم خودش و هم ترنج راحت تر باشند. با ورودش به سالن مهرناز خانم دوباره کل کشید و این باعث شد تا ترنج دوباره شرم زده شود. ولی ارشیا این بار با سرخوشی خندید و کنار ترنج نشست.

romangram.com | @romangram_com