#بر_خاک_احساس_قدم_میگذارم_پارت_133





"یلدا-بیکاری استاد استاد راه انداختی ها..ندیدی چه جوری ژست گرفته بود؟"

"خب چی بگم؟بگم فرنود جون خوبه؟"

"اصلا به من چه..هرچی دلت میخواد بگو"

یاد خاطرات تلخ یا شیرین گذشته بدجوری دلمو میسوزوند.. یادمه وقتی با همه لج کردم ..وقتی کسی نخواست حرفامو بشنوه همه حرصمو سر گیتار بیچاره ام خالی کردم..اول با چاقو کاورش رو پاره کردم..بعد هم انداختمش جایی که هیچ وقت چشمم بهش نیوفته.. ولی الان بعد از دقیقا چهارسال دارم سیمهاش رو لمس میکنم...

چی اسمش رو بذارم؟تقدیر ؟سرنوشت؟شانس؟اقبال؟یا هزارتا کلمه ی دیگه..؟ چراغ گوشیم چشمک زد..اعتنایی به اس ام اس نکردم .. دوباره همون اهنگ رو زدم .. در ویلا باز شد ..با خودم گفتم حتما اومد ..به وسط اهنگ که رسیدم بغض کردم. .تموم شد...اهنگم تموم شد...

-بازم بزن ..

به گوشام اطمینان نداشتم ..نمیدونستم برگردم یا نه ..اروم سرم رو چرخوندم..

-یادمه خیلی وقت بود با یارت قهر کرده بودی...بزن ..

زیر لب با بهت زمزمه کردم:بابا..!

-لطفا بازم بزن ..

بازم نواختم..بازم دستهام رو روی سیمها حرکت دادم..صدام لرزید..کنترلش کردم ..چشمام تار شده بود ..بستم...<<چه سخته بغضتو با خوردن اب فرو بدی ولی از گوشه چشمت پایین بریزه>>

-دوسش داری؟ جوری سرمو بلند کردم که گردنم گرفت. لال شده بودم ...تو دلم داشتم داد میزدم که دوستش ندارم...عاشقشم..ولی زبونم یاری نمیکرد.. سعی کردم با چشمام بهش بفهمونم تو دلم چی میگذره..محکم...بلند...جوری که گوش دنیارو کر کنه..یعنی میشد گوش بده؟میشد از تصمیمش برگرده؟

-بابا من نمیخوام با اون...با اون ....نتونستم ادامه بدم..فهمید منظورم چیه.. از جاش بلند شد:

-اومدم ببرمت پیش رعنا..حاضر شو..

صداش میلرزید..چشماش سرخ بود..

-نمیتونم باهاش خوشبخت بشم..نمیخوام باهاش ازدواج کنم..

سرشو پایین گرفت و کف دستشو به چشماش کشید..:


romangram.com | @romangram_com