#بامداد_خمار_پارت_8

توانستم جلوی خودم را بگیرم. سالی صد بار تكرارش می كردم. خوب، پیری و بی همدمی است دیگر! آن وقت
دیگر آن اثری را كه باید داشته باشد نداشت ...
عمه جان باز ساكت شد. بعد بی مقدمه پرسید:
- خیلی دوستش داری؟
- آخ، آره عمه جان خیلی ولی هیچ كس نمی فهمد ...
چشمان عمه جان برق زد. یك لحظه انگار كه چشمانش جوان شد. جوان، درشت، میشی و درخشان. آیا این واقعا نگاه عمه
جان بود یا سودابه تصویر خود را در چشم او دیده بود؟ حالا می فهمید كه چرا می گویند سودابه شبیه عمه جان است.
- من می فهمم.
و باز ساكت شد.
سودابه آهی كشید كه شبیه به نفس كشیدن بود. یا نفسی كه به صورت آه، بیرون آمد و عمه جان لبخند زد.
- سودابه جانم، مواظب باش. خیلی مواظب باش. كاری نكن كه عاقبتت مثل من بشود. تنها، بدون فرزند. در خانه این
و آن مزاحم و سربار باشی. نه، من ناشكری نمی كنم. نسبت به پدرت حق ناشناس نیستم. مرا در خانه خودش جا
داده، اموال مرا سرپرستی كرده. نمی گویم در حق من كوتاهی كرده. زحمتم را كشیده. تمام اموال من مال
شماهاست. مال بچه های برادر و خواهرهایم. نوش جانتان، من كه وارثی جز شماها ندارم. با این همه خودم
شرمنده ام. می دانم كه سربار مادرت هستم.
- اوه عمه جان ...
- نه عزیز دلم، گوش كن. مادرت هم با من مهربان بوده، دختر خود منست. ولی خوب، بالاخره هر زنی خواهان یك
زندگی زناشویی تنها و مستقل است. بدون مزاحم. من خوب می دانم چه می گویم. خیلی سخت است آدم را بنا بر
ملاحظاتی تحمل كنند. آخ جان دلم، هر چه اطرافیان مهربان باشند، باز هم بچه خود آدم كه نیستند. بچه آدم بدش
هم خوبست. اگر توی سر آدم هم بزند شیرین است ...
- عمه جان پس ما چی؟ جای بچه های شما نیستیم؟
- چرا عزیزم، چرا. مخصوصا تو. تو كه خود من هستی. روزی صد دفعه خدا را شكر می كنم كه تو در این خانه
هستی. هر وقت از بیرون می آیی و از اتومبیل مادرت پیاده می شوی، ده دفعه قربان صدقه قد و بالایت می
روم. وان یكاد می خوانم و از دور به طرفت فوت می كنم. دعا می كنم الهی سفید بخت بشوی. هر سه تان سفید
بخت بشوید. الهی از دست خودتان نكشید. دلم می خواست هیچ وقت این صندوقچه را جلوی تو باز نمی كردم.
تو این چیزها را می دانستی؟
سودابه هیچ چیز نمی دانست.
عمه جان به جلو خم شد و یك كلید قدیمی از زنجیر طلایی كه به گردن داشت بیرون كشید و در صندوقچه را گشود.
سودابه با حیرت گفت:
- اوه ... عمه، پس كلیدش این جا بوده؟

romangram.com | @romangram_com