#باغ_پاییز_پارت_70
بهار به جای من جواب داد :
-این حرفها چیه . هر کاری کردیم به خاطر خوبی های شما بوده . پری جون هم مثل خواهر برای ما ...
بی اختیار سر برگردوندم و به بهار با چهره ای در هم نگاه کردم . خدا نکنه که جای خواهر برای ما باشه . از این فکر که پری همانند بهار باشه رعشه ای بر اندامم افتاد .صدای ریز خنده سروش گوشم رو نوازش کرد . سر بلند کردم که فخری خانم بعد از تشکرش از بهار رو به سروش گفت:
-سروش جان مادر چرا اینجا وایسادی؟ بیاید بریم که امشب ما قصد داریم نامزدیتون رو با پری اعلام کنیم .
بی اختیار گردن کشیدم به سمت پری که در قسمتی دورتر از ما ایستاده بود و با لیوانی که در دست داشت با حرص نگاهم می کرد . وای خدای من . یعنی عمر دوست داشتن من اینقدر کوتاه بود که حتی نتونستم مزه عشق رو به طور کامل بچشم؟ مگه ....
-مامان جان شما چرا اینقدر برای تحقق یافتن این موضوع عجله دارید؟من ازتون زمان خواستم تا خودم رو آماده کنم.
و بعد رو کرد به من و بهار و با عذر خواهی از ما فاصله گرفت . مادرش و فیروزه خانم هم به دنبال او روان شدند.
برقهای سالن روشن شد و صدای موزیک قطع شد . پری رو به سروش کرد و با لبخندی که لبهای صورتی رنگش رو از هم باز کرده بود گفت:
-خوب سروش جون همه منتظرن نمیخوای اعلام کنی؟ ...
romangram.com | @romangram_com