#باغ_پاییز_پارت_65
-عزیزم به خاطر پری. خواهش میکنم . امشب شب تولدمه و من از تو این هدیه رو میخوام .قبول کن عزیزم .
اه. اه . اه . چرا اینقدر این دختر لوس بود . چنان عزیزم عزیزم میکرد که انگار چندیدن ساله همسر سروشِ. سروش سر تکون داد که بچه ها یک صدا گفتند:
-سروش ، سروش، سروش.
خنده ام گرفت . بی اختیار نگاهم به صورت سروش کشیده شد . سروش سر برگردوند و با لبخند به سمت پیانو رفت . زمانی که روی سه پایه پیانو نشست .حس کردم که چقدر این حالت شیرین شده . من درست روبروی پیانو به همراه بهار انتهای سالن ایستاده بودم . سروش دستی به روی پیانو کشید و بعد سر بلند کرد . برای لحظه ای حس کردم که چقدر این نوع نگاه برام آشناست . چقدر این نوع نگاه رو ... آه نه خدا من واقعاً این نوع نگاه رو دوست داشتم؟ اونقدر در نگاهش مکث کرد که بهار به آرنج به پهلوم زد و زمزمه کرد:
-پاییز نگاه کن پری داره با چشماش قورتت میده .
خنده ام گرفت سر برگردوندم و با دیدن پری که با چشمهایی گرد شده ما رو نگاه میکرد لبخند زدم و در همون حال سری براش به احترام تکون دادم . با اکراه رو برگردوند و گفت:
-خوب سروش جونم بزن . فقط به خاطر تو رو بزن ...
ابروهام در هم گره خورد . نگاهم ما بین نگاه سروش و پری میچرخید . زمانی که برگشتم و به سروش نگاه کردم لبخندی زد و گفت:
-به افتخار حضور نازنیت میزنم ...
و بعد سرش رو به زیر انداخت .نمیدونم که چرا اما حس کردم که این جمله اش رو به من گفت نه به پری . سریع افکار خوشایند رو از خودم دور کردم و گفتم:پاییز تو چت شده؟ انگار نه انگار داشتی تو آشپزخونه باهاش میجنگیدی .انگار نه انگار ازش متنفری . هیچ معلوم هست چی میگی؟
romangram.com | @romangram_com