#بچه_مثبت_پارت_65

- خب این که سورپرایز نیست، همچین دختری ... صبر کن ببینم، نکنه از تو ...

- آره، من خر همون بعد از ظهر روزی که از توچال برگشتیم دانشگاه، خواستم برسونمش خونشون که گفت برم خونشون و اصرار کرد. کسیم خونشون نبود و خب اونم رفت واسم شربت بیاره ...

- وای کوروش نگو مثل دخترای چشم و گوش بسته شربتی رو خوردی که نمی دونستی چی توشه و بیهوش شدی و ...

- بسه دیگه، من کی همچین حرفی زدم؟ اون فقط با نوع لباس پوشیدن و عشوه هاش تحریکم کرد.

- خاک تو سرت!

- نگفتم بهت که فحشم بدی.

- پس چی کار کنم؟

- چه می دونم؟ یه راهنمایی ...

- برو بگیرش.

- چی می گی؟

- چیه؟ چرا تعجب کردی؟

- اون حتی باکره هم نبود چطور من ...

- وای خدا، نگو که از خنده دل درد گرفتم. اون حتی اگه باکره هم بود تو اهل ازدواج و این حرفا نیستی.

- خب تو که می دونی، بگو چه غلطی بکنم؟

- بسپارش به من، فقط احتمالا یه بیست، سی میلیونی واست آب می خوره.

-به جهنم، تو بگو صد میلیون، فقط از شرش خلاصم کن. دختره ی احمق میگه تا هفته ی دیگه بهت وقت می دم بیای خواستگاری.

- حالا تو مطمئنی حامله س؟

- جواب آزمایشش که این طوری می گفت.

- شاید جعلی باشه، یا مال تو نباشه.

romangram.com | @romangram_com