#بچه_مثبت_پارت_44
پالتوم تا بالای زانوهام بود، اما خدایی نسبت به پالتویی که فرناز پوشیده بود خیلی خیلی با حجاب بود.
یقه اسکی کرم رنگم هم فقط یقه اش از زیر پالتو معلوم بود، اونم برای این که نمی خواستم گردنم مشخص باشه، کلاهم هم که ... . آهان، حتما منظورش همین موهای خوشگلمه که از جلوش بیرون زده.
پوفی کشیدم و همه لباس هام رو درآوردم و در حالی که مشغول پوشیدن لباس راحتی بودم با خودم گفتم: "به جهنم که پسره ی احمق خوشش نیومد. اصلا ببینم، این که انقدر ادعا داشت اصلا به ماها نگاهم نمی کنه، طبق روال همیشه باید فقط چکمه هام رو دیده باشه پس ... پس ... وای خدا، اون که گفت تیپم پس ... چقدر چرت و پرت فکر می کنم. اگه دیده باشه هم فقط یه نگاه بوده که اونم حلاله و حتما بعدش گفته استغفرا...!" از تصور قیافش در این وضع پقی زدم زیر خنده و به سمت تختم شیرجه زدم و به ثانیه نکشید که غش کردم.
***
مامان مثل شمر این طرف و اون طرف می رفت و بعد بالای سرم می ایستاد و فقط غر می زد.
- نه من می خوام بدونم چی کار کردی که این پسره از وقتی از پیست برگشت تا اسم تو می اومد شروع به خندیدن می کرد و می گفت "وای الینا جون واقعا که دختر با مزه ای دارید."؟
- اِ، به من چه؟ اون می خنده، من جواب باید پس بدم؟ اصلا یارو منگوله که الکی می خنده. بعدم به جای این که من از شما طلبکار باشم که چرا اون پسره رو دنبال من راه انداختید، شما دست پیش رو گرفتید پس نیفتید؟
بدون این که به روی خودش بیاره کنارم نشست و گفت:
- ملیسا من صلاحت رو می خوام. آرشام همه چیز تمومه. می تونه خوشبختت کنه. اون با این که هنوز سنی نداره از باباتم بیشتر پول داره.
- اولا اون کامل و به قول شما همه چیز تموم، من ناکاملم و برای من ازدواج زوده، بعدشم من هیچ علاقه ای به این بشر ندارم.
- آخه دختره بی مغز، مگه من می گم همین الان عروسی کن و برو خونش و تا سال دیگه هم بچه بیار؟ دارم می گم نامزد بشید تا تو آماده بشی و این کیس خوبم از دستت نپره. بعدم علاقه و این حرفا همش کشکه.
-مامان من، زندگی خودمه، خودمم تصمیم می گیرم و هر کسیم دلم بخواد انتخاب می کنم و اون شخصم مطمئنا آرشام نیست.
مامان پوفی کشید و گفت:
- واقعا که احمقی.
romangram.com | @romangram_com