#بچه_مثبت_پارت_19
کورش دستش رو دوستانه فشار داد و گفت:
- از آشناییتون خوشبختم.
آتوسا بدون این که به من نگاه کنه، خودش رو انداخت وسط ما و گفت:
- آرشام، عزیزم این جا جای رقصه بیا بریم به ...
آرشام بدون توجه به بقیه حرفاش گفت:
- میاید بریم بشینیم؟
برای ضایع شدن بیشتر آتوسا گفتم:
- البته.
و هر سه به سمت میزهای ته سالن رفتیم. در کمال تعجبم آتوسا از رو نرفت و همراه ما اومد.
کوروش آدمی بود که سریع با همه صمیمی می شد، دقیق بر عکس من. سریع با آرشام رفیق شد و همون موقع یه پیامک براش اومد که باز یه موضوع جدید برای معرکه گیری دستش داد. پیامش رو سریع خوند و گفت:
- وای آرشام گوش کن. "مزیت مذکر بودن. یک، دختر نیستید. دو، همیشه خودتون هستید "صد مدل آرایش نمی کنید." سه، فقط شما می تونید رییس جمهور بشید. چهار، فقط شما می تونید برید ورزشگاه آزادی و فوتبال ببینید. پنج، برای دعوا کردن به بابا یا داداش بزرگ تر احتیاج ندارید. شیش، توی اتوبوس جای بیشتری نسبت به دخترا دارید. هفت، در کمتر از ده دقیقه می تونید دوش بگیرید. هشت، هر جور که حال کنید لباس می پوشید. نه، در کمتر از دو دقیقه لباس می پوشید و آماده می شید. ده، مهم تر از همه این که شما هیچ وقت نمی ترشید."
- هر هر! زهر مار، اصلا جالب نبود. می دونی چیه، شما پسرا خیلیم دلتون بخواد مثل ماها باشید. دخترا خودشون رو خوشگل می کند، چون خوب فهمیدن که چشم پسرا تکامل یافته تر از مغز اوناست!
- اوه اوه، زیر دیپلم حرف بزن بفهمم!
- مهم نیست، تو همیشه نفهم بودی.
- مرسی؛ ولی از تو عاقل ترم.
- کوری جون، پسرم تو دوباره جوش آوردی؟ جوش می زنیا!
آرشام به حرفای ما می خندید. هر دو به سمتش برگشتیم و گفتیم:
- چته؟ مگه داریم جوک می گیم؟
- نه، ولی ملیسا تو خیلی باحالی.
romangram.com | @romangram_com