#بچه_مثبت_پارت_133

هیجان زده یه کم جلوتر اومد و گفت:

- هم کلاسی آقا متینی؟

- آره خب.

با این حرفم همه ساکت شدن و به سمتم برگشتن. مائده گفت:

- یه روز من رفتم دانشکده دنبال متین که با ملیسا آشنا شدم و باهاش دوست شدم.

- متین ... خب، متین تو دانشگاه چطوریه؟

به چشم های مشتاقش نگاه کردم و اخمی بین ابروهام افتاد. "چی شد؟ این دخترعموش بدجوری مشکوک می زنه." همگی ساکت منتظر جوابم بودن.

- خب مثل همه ی پسراست.

خودم هم نفهمیدم چرا انقدر مسخره جوابش رو دادم. انگار خوشم نمی اومد کسی راجع به بچه مثبت کلاسمون این طوری مشتاق باشه. اما دختره کوتاه بیا نبود.

- درساش چطوره؟

- رتبه ی اوله.

لبخندی زد و گفت:

- می دونستم.

داشت خون خونم رو می خورد.

- شما نامزدشونید؟

یه کم سرخ شد و با پررویی گفت:

- مگه گفته نامزد داره؟

- نه، ولی خب ...

مائده وسط بحث پرید و گفت:

romangram.com | @romangram_com