#بچه_مثبت_پارت_114


- ملیسا خوب گوشات رو باز کن، فکر دور زدن منو از سرت بیرون کن. اون دفعه هم بهت گفتم، من دست رو هر چی بذارم مال منه.

- اوه اوه، نگو ترسیدم. منو تهدید می کنی؟

- آره، ولی نذار این تهدیدا از قالب حرف خارج بشه و عملی بشه.

پوزخندی زدم و گفتم:

- ببین جناب، مگه زوره؟ نمی خوامت. بابا نِ ... می ... خوا ... مت. چطوری حالیت کنم؟

آرشام با اون صورت خشمگینش بهم نزدیک تر شد و با دست محکم موهای پشت سرم رو با مقنعه کشید، به طوری که احساس کردم باید با موهای نازنینم خداحافظی کنم و سرم به طرف عقب کشیده شد. داد کشیدم:

- ولم کن وحشی!

اما اون بی توجه به هر چیزی، فقط گفت:

- بد می بینی کوچولو، بد!

با دست به صورتش که نزدیک صورتم بود کوبیدم. از شدت ضربه نوک انگشتام ذق ذق می کرد.

داد کشیدم:

- هر غلطی می خوای بکن لعنتی!

آرشام موهام رو ول کرد و دستش رو روی صورتش گذاشت.، انگار از شدت ضربه شوکه شده بود، فقط نگاهم کرد.

- برو بیرون.

تکون نخورد، انگار هنوز توی بهت بود. داد کشیدم:

- از اتاق من برو بیرون.

تکون سختی خورد. رنگ نگاهش از تعجب به خشم تغییر کرد.

- تو، توی عوضی ... تو یه الف بچه منو می زنی؟ من ...


romangram.com | @romangram_com