#آوای_عشق_پارت_77
با بی تفاوتی بهش نگاه کردم..
- داداشت به من چه ؟ ..اون بیخود حرص میخوره ...
با اومدن اوش رومو از سیما گرفتم و بهش نگاه کردم..خدا بکشتت سیا که داری بین مارو بهم میزنی..اوش روش اونور بود و داشت با روژان حرف میزد..با ارنج زدم توی پهلوش که با اخم برگشت طرفم ...
- چیه ؟ ..
مظلوم نگاش کردم ...
- اوشی من حوصلم سر رفت..خسته شدم رو این صندلی ...
اوش خندش گرفت و اخمش کمتر شد..
- اگه نمیگفتی شک میکردم اوایی فقط نمیدونم چجوری تا الان تحمل کردی ... بیا پاشو با روژان برین دستاتونو بشورین اونم داره غر میزنه به جونم که حوصلش سر رفته و خسته شده..الحق که جفتتون مثل همین ...
خندید و برگشت طرف روژان و بهش گفت پاشه با من بیاد اونم مثل فشنگ پرید ... خندم گرفت وضع اون بیچاره بدتر از من بود ... پا شدم و رفتم طرفش..دستشو گرفتم و با خنده رفتیم طرف جایی که تابلو زده بود سرویس بهداشتی.. داشتیم از پله ها پایین میاومدیم که بالاخره روژی دهن باز کرد ...
- اخ خدا خیرت بده اوا داشتم منفجر میشدم روی صندلی..
خندیدم و بهش نگاه کردم..
- بابا خودمم خسته شده بودم با اجازت نشیمن گاهمم بی حس شد ...
خندید و یه دونه زد توی سرم و با هم رفتیم داخل روشویی تا دستامونو بشوریم ... بعد از یکم مسخره بازی بالاخره رضایت دادیم تا برگردیم سر میزمون ... با رسیدنمون غذا هارو هم داشتن میچیدن..با نشستنمون یکی زدم پشت سر اوش که دستشو گذاشت روی گردنش و با اخم بهم نگاه کرد ...
- تو نباید زودتر میاومدی مارو صدا میکردی ؟ ..
- بابا میخواستم بیام که خودتون اومدین..
سری تکون دادم و به جوجه جلوم لبخندی زدم..اومدم شروع کنم که حس کردم پهلوی سمت چپم کنده شد ... خواستم جیغ بزنم که دستی جلوی دهنمو گرفت..با غیض برگشتم طرف چپ که دیدم سیما داره با نیش باز نگاهم میکنه ... اومدم دعواش کنم که زودتر گارد گرفت..
- حرف نباشه بگو ببینم کجا گذاشتی رفتی منو صدا نکردی ؟ ..نگفتی حوصله منم سر رفته ؟ ..
romangram.com | @romangram_com