#آوای_عشق_پارت_27
- اوش دارم ازت میپرسم اوا کجاست؟!
اوش هم انگار اعصابش داغون بود با داد گفت :
نمیدونم لعنتی میفهمی نمیدونم اصلا نمیتونم بفهمم در عرض چند دقیقه کجا غیبش زد ...
بعد رو کرد به منو با صدای بلند تری گفت :
- همش تقصیر تو تقصیر تو لعنتی اگه بلایی به سر خواهرم بیاد مقصرش توی، تـو ...
حال اوش اصلا خوب نبود و داشت توی خیابونا دنبال اوا میگشت ... با شنیدن حرفای اوش حالم بدتر شد انگار دنیا داشت دور سرم میچرخید ... حالم اونقدر خراب بود که حس میکردم هرلحظه ممکنه مثل دخترای لوس کارم به بیمارستان بکشه ...
صدای زمزمه اروم اوش مثل این بود که دارن با ناخن روی مغزم خط میکشن :
اخه اوا کجایی تو؟!..یه دختر تنها میون این همه گرگ توی این شهر ... توی شب ... وای اوا کجایی اخه؟!..من اگه امشب بدون تو برم خونه جواب بابا رو چی بدم؟!مامانو چیکار کنم که ممکنه حالش بد بشه؟!..ای خدا کمکمون کن..
بدنم انگار تحمل سرم رو نداشت ... داغون بودم ... حتی نمیتونستم حرف بزنم بگم یعنی اوا نمیتونه بره خونه؟!ولی مطمئن بودم جوابش یه جمله سوالی اینکه اگه نتونست بره و گیر گرگای این شهر بیافته چی؟! خدایا خودت کمکمون کن من اگه برای اوا اتفاقی بیافته هیچ وقت نمیتونم خودمو ببخشم اینکه ادم دل عشقش رو بشکنه از هر دردی توی دنیا بدتره ... خدایا اگه اتفاقی براش بیافته جواب خاله و عمو رو چی بدم؟!بگم من بخاطر زود قضاوت کردن این بلا رو سر دخترتون اوردم؟!
اوش شاید صد بار بیشتر تمام خیابونای اطراف رستوران رو دور زده بود ولی دریغ نبود که نبود ...
ساعت نزدیکای 11 بود ... خاله خیلی زنگ میزد و میگفت کی بر میگردین و ما هردفعه دلیلای بیشتری میاوردیم ...
اوش شاید نزدیک هزار بار به گوشی اوا زنگ زده بود ولی فقط یه جمله ضبط شده مسخره با صدای مسخره تر از خودش میگفت خاموش است ...
ساعت 11 : 10 بود که صدای گوشی اوش بلند شد ... شماره ناشناس بود اوش خیلی سریع جواب داد و یهو زد روی ترمز و بلند داد زد ...
- کجایــی اوا؟!!
آوا
romangram.com | @romangram_com