#آوای_عشق_پارت_158





حالا منم بلند میخوندم و میخندیدم ... ورجه وورجه میکردم که سیاوش با خنده همراهیم کرد ... شیشه هارو داده بود پایین و تقریبا باهم فریاد میزدیم ...





بی تو دنیا رو نمیخوام من

بی تو فردا رو نمیخوام من

اگه نباشی من میمیرم

با من که باشی جون میگیرم

بی تو دنیا رو نمیخوام من

بی تو فردا رو نمیخوام من

اگه نباشی من میمیرم

با من که باشی جون میگیرم





تا پامون رو گذاشتیم تو سالن همه ریختن سرمون ... اوش هی با سیاوش کل کل میکرد سیما هم هی بازجوییم میکرد ... انقدر منگ بودم نمیفهمیدم چی شده اصلا ... سیاوش که فقط میخندید و اوش حرص میخورد ... با ضربه ایی که سیما زد پشت سرم جیغم در اومد ...

- چتـه روانی ... مغزم اومد تو دهنم ...

سیاوش و اوش هم اومدن کنار ما..سیما که از گیجی من حرصش گرفته بود همونجور با حرص گفت :

romangram.com | @romangram_com