#آوای_عشق_پارت_129


یکم فکر کردم ... بد حرفی هم نمیزد..شاید بتونم یکم ذهنش رو به سمت این موضوع سوق شدم ... بعد از اوش یکمم با روژی حرف زدم و بعد قطع کردم ... سریع شلوار جین قهوه ایی تنگم رو با شال همرنگش پوشیدم ... مانتو زردم رو هم تنم کردم ... گوشیم رو گذاشتم تو جیب شلوارم ... یکمم پول گذاشتم تو اون یکی جیبم ... رفتم جلو ایینه ... هنوزم یکم از زردی چهرم مونده بود و اندازه یه سر انگشت خیلی کم گودی زیر چشمام بود ... نشستم روی صندلی میز توالتم و دست به کار شدم ... امشب باید از سولی سر تر باشم ... اول کرم نرم کننده پوستمو زدم و بعد کرم پودر ... یه مداد مشکی تو چشمام کشیدم که چشمام رو کشیده تر نشون میداد ... یه سایه چشم قهوه ایی مات زدم و ریمل رو کشیدم یه مژه هام که فر خورده تر و سیاه تر نشونشون داد ... به چشمای قهوه اییم نگاه کردم ... جلوه زیادی داشت ولی خوب بود ... روژگونه اجری مو برداشتم و یکم کشیدم رو گونه هام ... برجسته تر نشون میداد گونه هام رو ... در اخر رژ کالباسی مایعم رو زدم به لبام..عاشق رژلب های خوشمزه و خوش بو بودم ... همیشه هروقت که میخواستم بخرم اول به بو و طعمش دقت میکردم بعد رنگش ... البته مامانم همیشه میگفت اخرش با این رژلب خوری هات سرطان میگیری و میمیری من راحت میشم..اینم مامان ما بود دیگه چه میشه کرد ... به خودم نگاه کردم ... میخواستم موهامو کج بریزم تو صورتم ولی دو دل بودم ... اوش همیشه میگفت وقتی موهاتو کج میریزی ملوس میشی ... اخر تردید رو کنار گذاشتم و موهای لختم رو کج ریختم تو صورتم و شالم رو سرم کردم ... از خودم راضی بودم ... سریع به طرف در رفتم و از پله ها اومدم پایین ... الان بچه ها کله منو میکندن با این تاخیرم ... سریع سی دی رو از توی ضبطم براشتم و رفتم توی سالن ... همه یه جوری نگاهم می کردن ... معذرت خواهی کردم و بعد همه بلند شدن تا بریم..از مامان اینا خدافظی کردیم و زدیم بیرون ... قرار بود با دوتا ماشین بریم ... با پیشنهاد سیاوش طاها و کیروش و ترلا و سیما با ماشین طاها که باهاش اومده بودن بقیه هم با ماشین بابا ... شلوار شدیم و من سریع جلو نشستم ... لبخند پیروزمندانه ایی روی لبم بود..سنگینی نگاه سیاوش رو از همون اول حس میکردم ولی به روم نمیاوردم..یدفعه چرخیدم و نگاهش رو غافلگیر کردم ولی اون بدون هیچ ترسی زل زده بود تو چشمام ... منم زل زدم ... بدون هیچ ترسی ... با نشستن سولماز نگاه از هم گرفتیم و ماشین پشت طاها اینا حرکت کرد ... سی دی که هنوز دستم بود رو گذاشتم توی دستگاه و اوردم روی اهنگ دلخواهم ... حرف دل من همین بود ... چه در نبودش چه حالا که بود ولی خیلی دور ... صدای خواننده سکوت ماشین رو شکست..





یادت میافتم هرجا که میرم

با یاد چشمات اروم میگیرم





زل زدم به نیم رخش ... چشمم به چشماش مشکیش بود..خدایا واقعا میخواستمش..من عاشق این مرد بود ... اون مرد من بود ... فقط مال من نه سولماز یا کس دیگه ...





یادت میافتم هر لحظه همیشه

این جای خالی هرگز پر نمیشه

یاد تو اینجاست کنار من همیشه

یادی که هرگز از ذهنم دور نمیشه





واقعا همینطور بود ... من بعد از اعترافم به عشق سیاوش روز و شبم توی ذهنم اسم اون رو صدا میزدم ... بهش التماس میکردم برگرده تا منم بتونم بهش اعتراف کنم ... ولی اون همه چیز رو خراب کرده بود ...


romangram.com | @romangram_com