#آوای_عشق_پارت_111






- اوش تو بگو..مگه اون ادم نمیگفت تو مال منی؟؟..مگه حرفش این نبود که زندگیمی؟؟ ... مگه توی فیلمم عاشق بچه بازی هام و شیطنتام نشده بود؟؟ ... پس چرا الان نیست؟؟ ... پس چرا رفت؟؟ ... چرا بی خبر رفت؟؟ ... مگه نباید الان کنارم باشه؟؟ ... پس چرا نیست؟؟ ... اوش کجاست که بازم دم از عاشقی بزنه و بگه مال منی؟ ... بگه اوای من؟؟..چرا الان؟؟ ... چرا الان گذاشت و رفت؟..چرا حالا که فهمیدم دوسش داره ... اوش دروغ میگفت ... دروغ میگفت ...

جیغ زدم..

- دروغ بـود ... همه حرفـاش دروغ بـود ...

اوش ماشینو کنار جاده پارک کرد و سریع اومد سمت من ... بغلم کرد..سرم روی سینش بود ... دلم میخواست اروم بشم ... ارومم کنه ... بهم بگه هست ... میاد ... بگه همش یه بازی ... بگه فیلمشه..الان میاد ... ولی فقط گذاشت گریه کنم تا اروم بشم ... توی اغوش برادرانش میلرزیدم و اشک میریختم ... سخت بود واسم..من تازه داشتم عاشق میشدم ... این حقم نبود..این حق من نبود که بعد از گم شدن عشقم بفهمم عاشقشم ... که بفهمم قبلش همش لجبازی بود ... که دوسش داشتم و بیخبر بودم ... نمیدونم چقدر توی بغل اوش گریه کردم و اشک ریختم که اروم شدم ... اوش اروم ازم فاصله گرفت و بهم نگاه کرد..با انگشت اشاره اروم اشکامو پاک کرد ...

- گریه نکن فدای چشات ... میاد خواهری ... تا اخر عمر که وضع اینجوری نمیمونه ... اذیت نکن خودتو ... باور کن هرکاری از دستم بر بیاد واست انجام میدم ... مگه ندیدی تو این یه هفته چقدر دوندگی کردیم واسه پیدا کردنش؟؟ ... اذیت نکن خودتو عزیزم من قول میدم پیدا بشه ...

با اینکه خودشم سر قولش شک داشت ولی بازم سرمو تکون دادم و اون رفت نشست و ماشین رو روشن کرد..

تازه نگاهم به روژی افتاد که داشت اروم اشک میریخت ... با صدای خش داری گفتم :

- تو دیگه چته؟؟ ...

اوش که نگاهش تازه به روژی افتاد اروم با دستش زد روی فرمون و با لحن بامزه ایی گفت :

- ای بابـا..حالا اگه گذاشتن ما برسیم به اون تهران کوفتی ... بابا خب حداقل یکم فاصله بندازین بینش ادم نفس بکشه چیه پشت همم اشکشون در میاد ...

روژی همونجور که گریه میکرد اروم زد تو بازوی اوش..اوش یه نگاه بهش کرد و اروم گفت :

- چیه خانومم؟؟..چی شده؟؟..نبینم اشکتو..

روژان یکم جا به جا شد و برگشت طرف من..با چشمای سرخ شده و صدای خش دار گفت :

- سخته نه؟؟

لبخند تلخی بهش زدم که یه قطره اشکم از چشمم چکید پایین ... پوزخندی تو دلم زدم..لبخندتو باور کنه یا اشک چشماتو؟..روژان محکم لبشو گزید که اشکش نریزه و دوباره درست نشست ... بازم صدای اوش بلند شد..


romangram.com | @romangram_com