#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_98
بین چهارچوب در گیر کرده بودیم و هر دومون زور میزدیم تا زودتر از اون یکی وارد اتاق بشه ، در آخر هم چون من لاغر تر بودم پرت شدم روی زمین و آسا هم نتونست تعادلش رو حفظ کنه و محکم افتاد روی من .
آخ مادر شکمم .
- گوریل پاشو از روی من له شدم .
آسا با بدجنسی وزنشو بیشتر انداخت روی من وخیره به لب هام گفت :
+ بزار یکم بیشتر له شی تا بفهمی نباید با من لجبازی کنی .دستامو بلند کردم تا از روی خودم بندازمش کنار که دستامم گرفت و محکم نگهشون داشت .
دیگه صدای جیغ و دادم بلند شده بود که ناگهان محافظا ریختن توی اتاق و با تعجب به وضع ما نگاه کردن .
کیارش محافظ هارو کنار زد و جلوتر اومد. آسا با دیدن کیارش سنگینیشو بیشتر کرد ، در حدی که برای یک لحظه نفسم قطع شد ، بلند فریاد کشیدمو گفتم :
- آسا خفم کردی دِ پاشو دیگه از روی من .
همین لحظه بود که کیارش از گردن آسا گرفت و با یه حرکت از روی من پرتش کرد اونور .
آسا عصبی از جاش بلند شد با خشم به کیارش نگاه کرد و گفت :
- به چه جرعتی به من دست زدی هان؟؟
کیارش پوزخندی زد و گفت :
+ بهتره با من درنیوفتی وگرنه بد میبینی . وظیفه ی من محافظت از خانوم هست پس هرکی بخواد اذیتش کنه بامن طرفه .
بعد نگاهشو انداخت به من و گفت :
- با اجازتون من مرخص میشم اگه باز اذیتتون کردن کافیه صدام کنید .
بعد از زدن این حرف همراه بقیه ی محافظا از اتاق رفت بیرون و من و آسا تنها موندیم .
هنوزم روی زمین درازکشیده بودم که آسا دستشو دراز کرد سمتم تا از روی زمین بلندم کنه .
- آسا:محافظ دیگه ای نبود این تحفه رو استخدام کردی ؟
romangram.com | @romangram_com