#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_29

هست و تک فرزندم،مامانمم فوت شده دوسال پیش .

+ متاسفم خدا بیامرزتشون ...

- مرسی ،بقیه ی حرفارو بعدا میزنیم،الان بلند شو حاظر شو بریم خرید فردا مهمونی شهریار هست باید خودمونواماده کنیم .

+ اما من که پول ندارم ...

- این مدت که نقش بازی میکنی به عنوان دستمزد هر چی که لازم داری من برات فراهم میکنم. ماهانه یه مبلغی

میریزم به حسابت .

+ نخیر لازم نکرده...همینم مونده از یه دختر پول بگیرم .

- این مدت هر چی که من گفتم باید انجام بدی وگرنه من میدونمو اون عکسا ...

عصبی انگشت اشارشو به سمتم گرفت وگفت :

+ انقدر با اون عکسای کوفتی منو تهدید نکن،من دیوونه شم بد میشه ها برات، پارو دم من نزار ...

- تو دیوونه باشی من از تو ام دیونه ترم حالا هم حرف اضافه نباشه پاشو وقت نداریم .

با خشمی که از کل وجودش میبارید از روی مبل بلند شد و راه افتاد سمت درخروجی .

اع این داره کجا میره؟؟؟من که آماده نیستم !!!

باصدای بلند داد کشیدم :

- اهای کجا سرتو انداختی پایین داری میری؟؟من که هنوز حاظر نشدم !!

+ تو که حاظر نیستی بیخود کردی هی به من گفتی پاشو پاشو،الانم تا ده دقیقه دیگه نیای عمرا برم بیرون .

- اه یعنی چی اخه؟؟؟؟؟ من ده دقیقه فقط درست کردن موهام طول میکشه ..

+ به من ربطی نداره. یک دقیقت رفت ...


romangram.com | @romangram_com