#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_100

+ همینه که هست نمیخوای میتونم برم ...

- آره دیگه نمیخوام چون خونه رو عوض کردم شهریار نمیتونه پیدام کنه ..

آسا که انگار انتظار شنیدن این حرفو نداشت شوکه شد و ساکت موند .

- چیه مگه نمیخواستی بری؟؟ خب برو دیگه راه خروج رو که بلدی ...

+ من که از خدامه برم ولی میدونی چیه تو اصلا به این فکر نکردی که حالا این ترم از دانشگاه مرخصی گرفتی نرفتی از ترم دیگه میخوای چیکار کنی ؟!شهریار تو دوسوت باز پیدات میکنه و میاد سراغت ...

راست میگفت من اصلا فکر دانشگاهم رو نکرده بودم .

+ خب حالا که چی ؟چی میخوای !

- اتاق مال هردومون میشه ...

+ باشه پس یه پتو بردار جاتو بنداز روی زمین بخواب ...

- نورلانا تو میخوای کمر منو بشکنی هان ؟! چجوری روی این موزائیکای سرد بخوابم ؟! اگه راست میگی تو

روی زمین بخواب من روی تخت .

نگاه چپی بهش انداختم و بی توجه بهش بلند شدم و لباسام رو داخل کمد چیدم . انقدر حجم لباسا زیاد بود که جایی برای لباسای آسا نموند .

تشنم شده بود رفتم آشپزخونه تا گلویی تر کنم . کیارش بعد از کلی بازجویی یه خانم میانسال رو همراه شوهرش آقا باقر برای خرید و انجام دادن کار های خونه برام پیدا کرده بود . نشستم پشت میز و فاطمه خانم برام آب پرتغال آورد .

ازش تشکر کردم و با برداشتن لیوان آب میوه ام جلوی تی وی نشستم تا فیلم مورد علاقمو نگاه کنم .

** آسا **

تو مدتی که مریض بودم نورلانا حسابی مراقبم بود و بهم میرسید حتی بیشتر از نازنین نگرانم بود .

رفتار نازنین برام عجیب بود وقتی گفتم نقش دوست پسر نورلانا رو بازی میکنم اصلا اهمیتی نداد و بجاش تشویقم کرد تا پول بیشتری از نورلانا تیغ بزنم تا زودتر عروسی کنیم .

یکم ناراحت شدم از این بیخیالیش ولی به روی خودم نیاوردم ، منو باش بخاطر کی سر نانی داد زدم که چرا منوبوسیده من عشق دارم .


romangram.com | @romangram_com