#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_1
«به نام او»
-از زبان نورلانا:
کلاه صورتیمو روی سرم گزاشتم و از داخل کمد چکمه های خوشگل و ناز نازیمم دراوردم .
اینارو بابا جونم از المان برام اورده بود خیلی دوسشون داشتم.خم شدم چکممو پام کنم که صدای تلفنم بلند شد .
برنداشته میدونستم کیه؛ باز این شازده خانوم ما میخواد سرم غر بزنه که ای وای چرا دیر کردی الهی خیرنبینی ٬حلواتو بخورم و صدتا چرت و پرت دیگه ؛
دکمه ی برقراری تماسو زدم ولی از گوشم دور نگه داشتم. از فاصله ی پنجاه سانتی ام صدای جیغ جیغ ارزو به گوشم میرسید :
_ نورلانا الهی خودم حلواتو پخش کنم ٬ خیر نبینی که انقد منو حرص میدددی. یکم به فکر قلب منم باشی بدنیسااا ٬ من میدونم اخرش سکته میکنم از دستت انقد که حرص خوردم ؛
داشتم ریز ریز به غرغراش میخندیم ( ارزو بهترین دوست من و دانشجوی پزشکی هس یجورایی از خواهرم بهم نزدیک تره هشت سال پیش توی دبیرستان باهاش اشنا شدم دختر خوب و خوشگلی هس البته از من خوشگلتر نیس اینم گفته باشم )
گوشی و گزاشتم کنار گوشم و گفتم :
_ سلااام بر عشق غرغروی خودم ٬ چخبرته عین پیرزنا غر میزنی؟ عجقم پوستت خراب میشه هااا ...
صدای نفس های عمیقشو شنیدم که سعی داشت خودشو کنترل کنه بعد با لحن عصبی ای گف :
_ تا یه ربع دیگه حاظر بودی ٬ بودی نباشی من میدونمو تو ..
تق گوشیو قطع کرد .زود گوشیو هندزفریمو انداختم توی کیفمو بدو بدو خودمو رسوندم به در حیاط .
دست کشای چرمیمو از جیپ پالتوم دراوردم دستم کردم .هوا خیلی سرد بود ٬ پنج مین جلوی در منتظر وایستاده بودم که ماشینو ارزو دیدم که داخل کوچه شد .
سوارشدم و بعد کلی سیم جین کردن ارزو خانوم راه افتادیم .
توی راه اهنگی از میثاق راد گزاشتیم و صداشو زیاد کردیم .بعد یساعت که تو راه بودیم ٬ رسیدیم رستورانی که دعوت بودیم .
romangram.com | @romangram_com