#آسانسور_پارت_89

فاطمه - سلام خانوووووووووم



فاطمه- مگه امشب شيفت داشتي؟

نفسمو با خيال راحت دادم بيرون



- نه اينكه دلم برات تنگ شده بود ..گفتم قبل از مردنت بيام يه سري بهت بزنم



فاطمه سرشو با تاسف تكوني داد و گفت:

فاطمه- تو ادم بشو نيستي ...



فقط خنديدم و يه پفك ديگه گذاشتم تو دهنم

فاطمه- مي دونستي فائزه هم امشب شيفت داره

با خوشحالي :

- جون من

سرشو با خنده تكون داد و رفت به سمت اتاق

كنار در.... قبل از اينكه بره تو:

فاطمه- صبا كجاست ؟

- رفته به مريض سر بزنه.. الان مياد

romangram.com | @romangram_com