#آسانسور_پارت_77

همراه مريض از سوسن جدا شد ...



لبخندي از روي شيطنت زدم ...

به دو طرف راهرو نگاه كردم ..كسي نبود

دو قدم مونده بهش ..



خوشگل خانوم / ابرو کمون / چشم عسلی / سوسن خانوم

میخوام بیام در خونتون

حرف بزنم با باباتون

بگم شدم عاشق دخترتون

می خوام بشم من دومادتون

بابا می خوام بیام خواستگاری نگو نه نگو نمیشه



و سرمو با خنده شروع كردم به تكون دادن



سوسن با خنده :

- زهرمار الان يكي رد ميشه



romangram.com | @romangram_com