#آسانسور_پارت_76


.مسيرمو تغيير دادم ....به راه پله رسيدم ..دستمو به نرده تيكه دادم ... سرمو كج كردم

به پله ها ي بالا سرم نگاه كردم ....

- نمي خوام گرفتار نحسي بشم

***

هنوز يه ساعتي به ظهر مونده بود به نفس زدن افتاده بودم....



حالا برم تو... بگم چي ...؟

سلام امدم معذرت بخوام

بهزاد وق مي زنه كه ..انوقت برا چي ؟

منم با صداي كش دارو ظريفم مي گم....

براي كم محلي به جناب فيلسوف ...

اونم ميگه وظيفتو انجام دادي حالا مي توني بري ...

منم گوشه روپوشمو مي گيرم و كمي خم مي شم ...

ممنون كه مرا عفو فرموديد..

چه مسخره ....

بذار برم ببينم دارويي چيزي به نسخه اش اضافه شده يا نه ...

به سوسن كه در حالا صحبت با يكي از همراهاي مريض بود نگاه كردم ....در اتاق بهزادم بسته بود ..


romangram.com | @romangram_com