#آسانسور_پارت_33

دكتر محسني –صالحي .... كاري رو كه گفتمو انجام بده



-ببخشيد دكتر.... بايد دكتر بگن ....براي من مسئوليت داره ...

پرونده رو با حرص گذاشت سر جاش

دكتر محسني -من امروز تكليفمو با تو يكي روشن مي كنم ...

بهزاد با نيش باز بهم نگاه كرد.... وقتي دكتر از اتاق خارج شد

بهزاد- مثل اينكه فقط من از دستت عاصي نيستم

با ارامش و در كمال خونسردي ....

-شما زياد نگران اين موضوع نباش ..انقدرم تكون نخور... چون تا شب خبري از دارو نيست ...

و از اتاق خارج شدم ...



***



صبا كه چندين سالي بود كه تو اين بيمارستان مشغول به كار بود و حسابي تو كار خودش تبحر داشت .با حالت خواهرانه اي...

صبا- اين رشته اي كه خودت انتخاب كردي...حالا با اين رشته داري كار مي كني و شغلت اينه

براي اينكه از پا در نياي ....بهتره كمي خود دار باشي و خيلي چيزا رو بذاري خودشون همونطوري كه مي خوان پيش برن ...

صبا- محسني دكتريه كه چندين سال داره اينجا كار مي كنه ....

صبا- من نمي دونم علت اين همه كينه ي تو نسبت بهش چيه

romangram.com | @romangram_com